-
وصیت نامه
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 22:04
رازی از وصیت نامه شهید سعید زقاقی مادرم زمانی که خبرشهادتم را شنیدی گریه نکن! زمان تشییع و تدفینم گریه نکن! زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن! فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را! وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن
-
خواجه عبدالله انصاری
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 01:27
-
این لحظه ها
جمعه 2 تیرماه سال 1391 23:58
Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA ایــن لحظـــه هــا لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت این لحظــه ها گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز این لحظـــه ها تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را ... خط زدن من ,پایان من نیست ... آغاز بی لیاقتی...
-
نیایش برای صلح
جمعه 2 تیرماه سال 1391 23:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نیایش برای صلح اثری از فرانچسکوی قدیس خداوندا مرا وسیله صلح خویش قرار ده آن جا که کین است بادا که عشق آورم آن جا که تقصیر است بادا که بخشایش آورم آن جا که تفرقه است بادا که یگانگی آورم آن جا که خطاست بادا که راستی آورم آن جا که شک است بادا که ایمان آورم آن جا که نومیدی است...
-
شکستن
جمعه 2 تیرماه سال 1391 23:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شیشه ای می شکند یک نفر می پرسد...که چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد : باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست . کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد ... تکه ای بر می داشت... مرحمی بر دل...
-
حسین....
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 19:53
آنقدر نرفتیم که مرداب شدیم همرنگ سکوت ، محو مهتاب شدیم هر بار نشستیم و مرورت کردیم از شرم لبان تشنه ات آب شدیم (التماس دعا)
-
زندگی
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 19:52
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم : زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله...
-
آه!!!
شنبه 28 آبانماه سال 1390 19:26
آهی درون کالبدم رشد می کند آهی شبیه درد دردی شبیه زخم زخمی شبیه مرگ آری بدان که کشت مرا ، آه رفتنت.
-
کورش
شنبه 28 آبانماه سال 1390 19:24
از کسانیکه از من مـتنفرند سپاس. ، آنها مرا قویتر میکنند از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر میکنند. ازکسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم،آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست از کسانیکه با من مـــــی مانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند ..
-
پاییز
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 00:38
پاییز مرا عاشق می کند باران عاشق تر . . . حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند ....!! ماه ها بود که دلم لک زده بود برای پاییز پاییزی که پر است از خاطره پر است از خنکی پر است از باران پر است از من و من پرم از پاییز پاییزی که این روزها دیگر پاییز بودنش را نمایان تر از چند روز قبل به رخ می کشد پاییزی که فصل دوست...
-
خوبی ها
شنبه 23 مهرماه سال 1390 17:58
زندگی دفتری از خاطره هاست یکنفر در دل شب یکنفر در دل خاک یکنفر همدم خوشبختیهاست یکنفر همسفر سختیهاست چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد ما همه همسفر و رهگذریم آنچه باقیست فقط خوبیهاست
-
جانباز
شنبه 23 مهرماه سال 1390 17:49
دستان تو گرچه نیست اما زیباست، آن پیرهنی کز آستینش پیداست، مجنون نشدی وگرنه می فهمیدی، جانباز، شهیدی است که چندی با ماست ...
-
پدر
شنبه 8 مردادماه سال 1390 17:27
پدرم قاتل است! به حقیقتی تلخ می اندیشم؛قابیل بکشت هابیل را!! حقیقت این است که ما فرزندان پدری قاتلیم! پدری که عشق را، خویشاوندی را، صلح را، با هم زیستن و همزیستی را، مهربانی را و انسانیت را کشت! پدری اسیر شهوت و حسادت! آری ما فرزندان همان پدریم! ما از تبار قابیلیم!
-
اکنون که بزرگتریم...
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 18:12
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم. کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم. کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود. کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند. کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم. کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود. کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم...
-
کتیبه
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 16:48
من گریزانم ازآن جمع که بد کردارند نشنوم پند ازآنان که سبک پندارند طعنه وسرزنش ولعنت ونفرین زین قوم بر کسانیست که میخواره و بی آزارند دانش و عقل نروبند به هنگام ِ درو دستهایی که همه عمر عبادت کارند من نه آنم که کنم سلطنت از بهرِ مَقام شاهم و برده ِمردمان که مردم دارند نشود نان ِشبِ سفره ِما خواب ِبهشت جز کلاهی که سر ِ...
-
لئوبوسکالیا
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 09:56
اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید... اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید.... اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید... اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید... اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید... اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬ مردم تردید نخواهند کرد که...
-
سهراب
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 16:12
تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند... وای سهراب کجایی آخر...؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدن ! وای سهراب دلم را کشتند...
-
بهار
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 16:13
بهار شد در میخانه باز باید کرد به سوی قبله عاشق نماز باید کرد غمی که در دلم از عشق گلعذاران است دوا به جام میچاره ساز باید کرد گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر امشبی را که درآنیم غنیمت شمریم شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
-
عجب صبری خدا دارد
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 18:07
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم . همان یک لحظه ی اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهانرا با همه زیبایی و زشتی ، برروی یکدگر ، ویرانه میکردم . اگر من جای او بودم . که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پیمانه میکردم . اگر من جای او بودم ....
-
قوانین اسلامیه نیوتن.خدا بیامرز....
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 17:10
قانون اول اسلامی نیوتن : هر نیرویی بخواهد داخل ایران اسلامی انقلاب کند یا آمریکایی است یا انگلیسی. خدا لعنتش کند. قانون دوم اسلامی نیوتن : هر نیرویی خارج ایران اسلامی انقلاب کند ادامه ی انقلاب اسلامی ماست.خدا خیرش دهد. قانون سوم اسلامی نیوتن : نیروها یا خودی اند و در مکتب ایرانی – اسلامی یا غیر خودی اند و در مکتب...
-
نقاشی های لوییز استون نایت
شنبه 25 دیماه سال 1389 11:56
بعدازظهر تابستانی- نورماندی کلبه دیان در ماه ژوئن شکوفه های بهاری کلبه در باغ- مارتیگنی کلبه آبی منطقه ای دنج برای آرامش
-
کمک
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 11:54
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ... یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چا له و رطوبت خاک آ ن را اندازه گرفت! یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!! یک پزشک برای او دو قرص...
-
ایمان
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 11:58
من ایمان آوردم به خیانت و به تمام عشق های افلاطونی که تنفر می شوند و دورغهایی که راستتند! من ایمان آوردم به دوستانی که خائن می شوند... من ایمان آوردم به خدای ریش سپیدی که برای آرامش بنده هایش هیچ کار نمیکند. یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد. یادمان باشد که : هر روز باید تمرین کرد...
-
مترسک۲
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 11:57
به همه آنها که برای بودن خود قائل به ارزش اند: ما مترسکیم. اینجا سرزمین مترسک هاست، یا کُرۀ مترسک ها؟ مترسکیم که می نشینیم تا برایمان تصمیم بگیرند. مترسک؟ نه چون آن هم برای خود جذبه ای دارد و عده ای قرار است از آن حساب ببرند. حالا می خواهد کلاغها باشند. پس ما مترسک هم نیستیم. نمی دانم چه می توانیم باشیم؟ آن چه موجودی...
-
دل پر درد
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 15:58
اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است.... اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است.... اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است . ********************************** آبی تر از آنم که بیرنگ بمیرم از شیشه نبودم که با سنگ بمیرم من آمده بودم که تا مرز رسیدن همراه تو فرسنگ به...
-
وقتی
شنبه 24 مهرماه سال 1389 11:58
وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود. وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید. وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید. وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید. وقتی کسی را دوست دارید،...
-
امتحان آیین نامه ی رانندگی آقایون
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 10:16
1.در پشت سر یه دوچرخه سوار در حال رانندگی هستید ،قصد گردش به راست دارید ، چکار میکنید ؟ الف سرمون رو از شیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یره مگه کوری برو اونور دیگه . ب به موازات دوچرخه سوار حرکت میکنیم و یه هو میپیچیم جلوش تا حالش گرفته شه. ج پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد میشید طوری که...
-
مترسک۱
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 14:10
مترسک به گندم گفت : گندم گواه باش مرا برای ترساندن آفریدند.. اما من تشنه عشق پرنده ای بودم که سهمش از من گرسنگی بود.....
-
وجود من
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 13:49
اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان که در برابرت ناتوانند . اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست. اگر روزی ترکت کردند ، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد.
-
پنجره ی خیال
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 13:38
درکنار پنجره ی دل منم وحسی قریب منم ودلی پریش..... درسایه سار سپیدارهای کهنه ، کنارجاده پُرپیچ وخم زندگی، این منم و خیالی دور.... این منم! عابری خسته .... سایه ام را می بینم خش خش برگ های خزان زده ی روحم را؛ در زیر پاهای ناتوانم می شنوم رنگ پریدگی دل مشتاقم را می بینم که چگونه در رثای دل... زار ونالان ... هوای گریستن...