تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن چرا گریه نمیکنم بی تو .....،
یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو ......،
همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه
اجازه ی زیستن در چشمان تو را داشته باشم.
دلم تنگ است
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
چه قدر قشنگه لحظه های ناب رو پیدا کردن و به نقطه ی ارزش واقعیش روسوندنش و سراسیمه درون غرق شدن تا بی افقی و بی انتهایی . . .